حلما جونیحلما جونی، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره

حلما نفس مامان

مادر بزرگ

وقتی مامان و بابا کارمند باشن ، این مادر بزرگ مهربونه که از بچه ها مراقبت میکنه وقتی بابا نباشه ، این مادر بزرگ مهربونه که کمک دسته مادره وقتی یک عمر با مادر بزرگ زندگی کرده باشی ، میشه تمام زندگیت نه بخشی از اون وحالا مادر بزرگ مهربون کودکیهام مریض شده . دکتر میگه نارسایی شدید قلبی داره . امروز توی بیمارستان بستری شده . قبل از اینکه بره بیمارستان رفتم دیدنش . گفت کجامیری مادر . گفتم میرم اداره اومدم احوالتو بپرسم و برم گفت زود بیایی من مریضم نمیتونم جوش بزنم .و ای خدایا حتی توی این لحظات فکرنوه ها از یادش نمیره. مادر بزرگ بچه گیهام قول بده زود خوب بشی . چند روزیه که سراغ جانماز و مهرو تسبیح را نمیگیری . خیلی وقته نمیت...
31 تير 1391

سفر به آمریکا

از وقتی که با حلما توراهپیمایی ٢٢بهمن شرکت کردیم حال و هوای حلما هم عوض شده تا لباس میپوشیم و میخواهیم جایی بریم میگه مامان کجا میریم و من مثلا میگم خونه مامان بزرگ . فوری میگه نه بریم آمـریکـــــا!!!! حتی دیشب که توراه خونه بودیم گریه میکرد و میگفت اونه (‌منظورش خونه است ) نریم بریم آمـریکــــا!!!!! تازه وقتی هم شعار میده بجای گفتن مرگ بر آمریکا میگه مرگ بر تو!!!!!!!!! ...
29 تير 1391

مادر

عاقبت در یک شب از شب های دور کودک من پا به دنیا می نهد آن زمان بر من خدای مهربان نام شور انگیز مادر می نهد بینمش روزی که طفلم همچو گل در میان بسترش خوابیده است بوی او چون عطر پاک یاس ها در مشام جان من پیچیده است پیکرش را می فشارم در برم گویمش چشمان خود را باز کن همچو عشق پاک من جاوید باش در کنارم زندگی آغاز کن... این شعر تمام لحظه هایی که درحسرت بودم مونس شبهایم بود...   ...
29 تير 1391

وخداوند زن را آفرید

خداوند زن را در روز ششم خلقت آفرید فرشتگان مسحور تماشا بودند. فرشته ای پرسید: خداوند گارا چرا روی این یک مخلوق این قدر وقت می گذارید؟ خدا پاسخ داد: نمی بینید شگفتی های بسیاری را که برای ساختن او لازم است؟! باید قابل شستشو باشد باید بیش از دویست قطعه متحرک داشته باشد که در نهایت ظرافت کارشان قابل تعویض باشد . آغوشش باید دردهای بسیاری را دوا کند از زانوی زخمی شده تا... قلب شکسته و همه اینها را فقط با دو دست انجام خواهد داد... فرشته متحیر مانده بود ..." با دو دست ؟" امکان ندارد ؟" و این طرح برای همه آنها است؟ کار سختی است برای یک روز چرا فردا تمامش نمی کنید؟" " نه نمی توا...
29 تير 1391

ماه عبادت

  حلول ماه مبارک رمضان ، ماه عبادت و بندگی مبارک . همه مامانها التماس دعا . برای مادربزرگ منم دعاکنین. ...
29 تير 1391

خانه من

من دلم می خواهد خانه ای داشته باشم پر دوست کنج هر دیوارش دوست هایم بنشینند آرام گل بگو گل بشنو هرکس می خواهد وارد خانه ی پر عشق و صفایم گردد یک سبد بوی گل سرخ به من هدیه کند شرط وارد گشتن شست وشوی دلهاست شرط آن داشتن یک دل بی رنگ و ریاست بر درش برگ گلی می کوبم روی آن با قلم سبز بهار می نویسم ای یار خانه ی ما اینجاست تا که سهراب نپرسد دیگر خانه ی یار کجاست؟؟!!...
27 تير 1391

کم کم یاد میگیری

کم کم یاد خواهی گرفت تفاوت ظریف میان نگهداشتن یک دست و زنجیر کردن یک روح را اینکه عشق تکیه کردن نیست و رفاقت، اطمینان خاطر و یاد میگیری که بوسه ها قرارداد نیستند و هدیه ها، معنی عهد و پیمان نمی دهند. کم کم یاد میگیری که حتی نور خورشید هم می سوزاند اگر زیاد آفتاب بگیری. باید باغِ خودت را پرورش دهی به جای اینکه منتظر کسی باشی تا برایت گل بیاورد. یاد میگیری که میتوانی تحمل کنی که محکم باشی؛ پای هر خداحافظی یاد میگیری که خیلی می ارزی.
27 تير 1391

دلم تنگ است...

بـــراي لمس خـــدا  در دعــا دلـــم تنــــــگ اســـت                                  بـــراي اتّــصــال دلــم بــــا خـــدا دلـــم تنــگ اســت        از آن شبي كه زخــم دلـــم لاعـــــلاج گرديـده ســت                                  بـــراي مـعجـزه ي خـوب يك شــفــــا دلم ...
26 تير 1391

مهد کودک

چند وقتی میشد که حلما همش میگفت میخوام برم مهت کوکک ( مهد کودک ) و با بچه ها بازی کنم - شعر بخونم - و... با خودم گفتم تاعلاقه نشون میده برم ثبت نامش کنم. به مهد اختر رفتم که خواهرزاده ام علی قبلا میرفت و اسمشو برای اول مهر نوشتم . وقتی برای اسم نویسی رفتم دیگه نمیخواست بیاد میگفت تو برو من همینجا تهنا میمونم . مدیر مهد گفت تاقبل از مهر یه چند روزی بیارینش تا هم با مربی ها و هم با محیط مهد آشنا بشه .کم کم باید از مهد مامان بزرگ !!!خداحافظی کنه .ممنونم از مامان گلم که زود تر از موعد برای نگهداری از حلما بازنشسته شد و به من کمک کرد . ممنونم از تمام تلاشها و کمکهاش . دستش رو میبوسم .هزار بار ممنونم و دوستت دارم      &n...
7 تير 1391